داستان های جدید
داستان های عاشقانه
داستان عاشقانه ی سرانجام عشق لیلا و منصور
داستان های جدید
داستان های عاشقانه
داستان عاشقانه ی سرانجام عشق لیلا و منصور
داستان سرا
داستان های خنده دار
داستان طنز تخمه هندوانه
داستان سرا
داستان طنز سگ
داستان های خنده دار
داستان سرا
داستان های زیبا
داستان بسیار زیبا و اموزنده ی قهر گنجشک با خدا
دعواشون که بالا گرفت،ازدهنش پرید که طلاق می خواد و هیچوقت فکر نمی کرد که کامران اینقدرراحت قبول کنه.
بقیه در ادامه مطلب....
پسر جوانی برای خواستگاری دختری رفت ، ولی دختر او را رد کرد و گفت : به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید !
آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت :
در سن یک سالگی پدرم مرد ، و مادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند ، در خونه های مردم رخت و لباس میشست . . .