loading...

سایت تفریحی پاپافان

داستان کوتاه,داستان مامانی,داستان مادر,داستان کوتاه درباره مادر,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه س,داستان کوتاه اموزنده,داستان خیلی کوتاه,زیباترین داستان کوتاه,داستان دستان مادر,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
درآمد تضمینی اگه پولی دریافت نکنید با من 0 1067 pdndr
عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه ی سال 2014 |عکس های ولنتاین 1392 3 4208 windows
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق 4 4162 khanevadehh
پیشنهاد برای سایت 5 3001 khanevadehh
جوك هاي زيبا و خواندني 3 3062 khanevadehh
اگر هنوز نیمه گمشده خود را پیدا نکرده اید نگران نباشید! 2 2375 khanevadehh
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 3 2959 khanevadehh
دانلود آهنگ جدید علیرضا قرایی منش بنام نیستی ببینی 1 2022 khanevadehh
اهنگهای مورد علاقت 8 4445 khanevadehh
اس ام اس پ نه پ 16 7268 khanevadehh
درگیری لفظی امیر تتلو با بهنوش بختیاری بر سر چه بود؟ 2 2479 khanevadehh
جمله جالب و معروف رضا عطاران در مورد زن ها 2 2690 khanevadehh
عکس و والپیپر کیانوش رستمی 6 4229 khanevadehh
فال روزانه یکشنبه 30 فروردین ماه 1394 1 1949 khanevadehh
چگونه می توان شرکت ثبت کرد 2 2465 khanevadehh
تن ماهی را با تخم مرغ نخورید... 2 2263 khanevadehh
دانلود کتاب های درسی از اول ابتدایی تا دانشگاه 3 2658 khanevadehh
عکس هایی از جدیدترین مدل موهای های لایت 1 2129 khanevadehh
ثبت شرکت ها چیست و اینکه چرا شرکت ثبت می کنیم 0 1582 farid332
چه شرکتی ثبت کنیم که بیشترین نفع را از ان ببریم 0 1738 company101
0000 بازدید : 2690 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
 دم در بزرگ دادگاه که رسید حس بدی همه ی وجودش رو فرا گرفت.
شاید نباید اینقدر تند می رفت.شاید بهتر بود کمی بیشتر صبر می کرد.یاد آخرین روز دعواشون افتاد.اون روزها خیلی کم طاقت شده بود.
به خاطر مریضی فرهاد ،پسرعموش ،خیلی ناراحت بود.فرهاد پسر عموی بزرگش بود که مدتها پیش وقتی در رقابت با کامران سر خواستگاری از نرگس برنده نشد،سفر به خارج رو به موندن تو ایران ترجیح داد و حالا برگشته بود و هیچ کس از برگشتن و مریضی اون خبر نداشت.نرگس تنها کسی بود که در خفا پرستاری فرهاد رو هم می کرد.
دکترا آب پاکی رو دستش ریخته بودن.نرگس خوب می دونست که دیگه چیزی به غروب زندگی فرهاد نمونده ومردد بود که چطور باید این خبر رو به عمویی بده که بعد از مرگ پدرش براش پدری کرده بود.
می دونست عمو طاقت داغ فرزند رو نداره.بارها خواسته بود با کامران صحبت کنه اما هر بار که باب صحبت رو باز کرده بود،کامران با شنیدن نام فرهاد از کوره دررفته بودوکارشون به مشاجره و دعوا کشیده بودو آخر سر هم کامران قدغن کرده بود که جلوش ازاون خانواده حرفی زده بشه.
نرگس اون روزها تحت فشار بود.کامران با ایرادهایی که از نرگس می گرفت عرصه رو بیشتر براش تنگ می کرد.نرگس نمی دونست چطورشد که اون شب کنترل خودش رو از دست داد.

دعواشون که بالا گرفت،ازدهنش پرید که طلاق می خواد و هیچوقت فکر نمی کرد که کامران اینقدرراحت قبول کنه.


بقیه در ادامه مطلب....


پسرک بازدید : 1033 یکشنبه 06 بهمن 1392 نظرات (0)

\"2\"

داستان زیبا و خواندنی دستهای مادر

پسر جوانی برای خواستگاری دختری رفت ، ولی دختر او را رد کرد و گفت : به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید !

آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت :

در سن یک سالگی پدرم مرد ، و مادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند ، در خونه های مردم رخت و لباس میشست . . .

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر چه نوع مطالبی در سایت قرار بگیرد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1699
  • کل نظرات : 487
  • افراد آنلاین : 197
  • تعداد اعضا : 1057
  • آی پی امروز : 397
  • آی پی دیروز : 524
  • بازدید امروز : 2,748
  • باردید دیروز : 1,674
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,748
  • بازدید ماه : 21,742
  • بازدید سال : 574,811
  • بازدید کلی : 8,662,664