loading...

سایت تفریحی پاپافان

داستان,زیباچ,قشنگ اموزنده,جدید,باحال,حکایت,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
درآمد تضمینی اگه پولی دریافت نکنید با من 0 1067 pdndr
عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه ی سال 2014 |عکس های ولنتاین 1392 3 4207 windows
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق 4 4161 khanevadehh
پیشنهاد برای سایت 5 3001 khanevadehh
جوك هاي زيبا و خواندني 3 3062 khanevadehh
اگر هنوز نیمه گمشده خود را پیدا نکرده اید نگران نباشید! 2 2375 khanevadehh
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 3 2959 khanevadehh
دانلود آهنگ جدید علیرضا قرایی منش بنام نیستی ببینی 1 2022 khanevadehh
اهنگهای مورد علاقت 8 4444 khanevadehh
اس ام اس پ نه پ 16 7268 khanevadehh
درگیری لفظی امیر تتلو با بهنوش بختیاری بر سر چه بود؟ 2 2478 khanevadehh
جمله جالب و معروف رضا عطاران در مورد زن ها 2 2690 khanevadehh
عکس و والپیپر کیانوش رستمی 6 4229 khanevadehh
فال روزانه یکشنبه 30 فروردین ماه 1394 1 1949 khanevadehh
چگونه می توان شرکت ثبت کرد 2 2465 khanevadehh
تن ماهی را با تخم مرغ نخورید... 2 2263 khanevadehh
دانلود کتاب های درسی از اول ابتدایی تا دانشگاه 3 2657 khanevadehh
عکس هایی از جدیدترین مدل موهای های لایت 1 2129 khanevadehh
ثبت شرکت ها چیست و اینکه چرا شرکت ثبت می کنیم 0 1582 farid332
چه شرکتی ثبت کنیم که بیشترین نفع را از ان ببریم 0 1738 company101
پسرک بازدید : 1751 پنجشنبه 22 خرداد 1393 نظرات (0)

يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود.


خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي رفت و به زمين غلطيد. بعد از اينکه روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواند راه برود.


روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بيابان ول کرد و رفت.

پسرک بازدید : 1068 شنبه 05 بهمن 1392 نظرات (0)

 

حکایت ملانصرالدین و دانشمند

روزی روزگاری دانشمندی عاقل به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آن دو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجه دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد.

پسرک بازدید : 1207 سه شنبه 17 دی 1392 نظرات (0)

2

جانی ساعت 2 از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود :”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”، جانی معطل نکرد و داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت:” ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت:” خودشان می فهمند که من نخوردم!”

پسرک بازدید : 895 جمعه 22 آذر 1392 نظرات (0)

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد ...

همه گفتند: تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد.

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید،

از مرغ برایش سوپ درست کردند،

گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند،

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به
دیگران ربط نداشت فکر می کرد....!!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر چه نوع مطالبی در سایت قرار بگیرد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1699
  • کل نظرات : 487
  • افراد آنلاین : 97
  • تعداد اعضا : 1057
  • آی پی امروز : 500
  • آی پی دیروز : 303
  • بازدید امروز : 1,519
  • باردید دیروز : 1,437
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 18,839
  • بازدید ماه : 18,839
  • بازدید سال : 571,908
  • بازدید کلی : 8,659,761