وسیع باش و تنها ، و سر به زیر و سخت ....
تو نیستی و باز پنجره ی این اتاق باز مانده است
بادی میوزد
و آخرین تکه از بوی تنت را
از لابلای دستان خسته ام می رُباید
...
و من برای صدمین بار به خود میگویم
"وسیع باش و تنها، و سر به زیر و سخت!"